Dr. Asef Hossaini Official Website
  • Home
  • Literature

حاجی هیچ وقت ندانست

26 June 2016
  دانه‌هاي درشت تسبيح عقيق چشم هر تازه وارد را مي‌گرفت: "حاجي صايب! يمني‌ است؟" مثل هميشه چيزي نگفت. اصلا چيزي نشنيده بود كه حرفي بزند؛ يك نشانه والامنشي و كلاني همين بود. اگر آدم جواب هر كس را بدهد، مردم مي‌گن خيله است، لوده است! دست خود را پايين آورد و دو سه مرتبه نفس خود را بالا كشيد تا سوراخ‌هاي گشاد بيني‌ش پاك شود. "گفتم، صد دفعه گفتم بچه سگ پشت اين‌ گپا نگرد... تو را چي كه فلاني چي كرد يا نكرد... استغفر الله..." حاجي دامن پيراهن افغاني‌ش را ...
ادامه داستان را اینجا بخوانید

بچه خاله

26 June 2016
  کارت شناسايي‌ ام را كه ديد، آرام نگاهي كرد و گفت: "ببخشيد"، بعد از دروازه چرم پوش گذشت و دو سه ثانيه بعد روبرويم ايستاد: "آقاي وزير منتظر شماست". دكمه‌ي كتم را بسته كرده و وارد اتاق شدم. دستم را دراز كردم، وزير هم پيش‌تر آمد و دست داد. دستش‌ همان‌ گونه كه فكر مي‌كردم سست و بي‌رمق بود؛ اگرچه كه وزير شده بود و بايد مي‌دانست چي ‌رقم اقتدار سياسي خودش را در اولين برخورد به تازه‌ واردها معرفي كند، اما او هنوز شل و ول بود. گفت: "بفرماييد! سكرت...
ادامه داستان را اینجا بخوانید

آخرگپه نگفتی

26 June 2016
در ادامه پرگپي‌هايش مابين قصه پريد و گفت: "آخر گپه نگفتي"! هوشم پاشان شد؛ مثل همان روزي كه سوي انجمن قلم مي‌رفتم و بچگكي كه گودي پران بهدستش بود، از دور صدا كرد: "كاكا، اشكاستيپ نداري؟" تا به حالي كه هست نمي‌فهمم چرا او بچگك فكر كرد كه من بايد اشكاستيپ (اسکاچ تیپ) داشته باشم؛ شايد كس ديگه در آن وقت روز تابستان در خيابان نبود كه ازش پرسان كند؛ شايد هم فكر كرده بود كه اگر اتفاقي داشته باشم، گوديش جور مي‌شه و گپ خلاص!، اگر هم كه نداشته باشم، مي‌گم:‌ "ني"!  به...
ادامه داستان را اینجا بخوانید

گنجشک های سنگی

20 May 2016
  آن گونه كه شنيده بودم‌، بود؛ قد بلند، پوست تيره و چشم‌هاي درشت. كشيدگي‌ ران‌ها و برجستگي‌هاي سينه در تناسبي عجيب قرار داشت، مثل همه‌ي دخترهاي اهل جنوب. روبرويم نشست و چيزي نگفت. همان يك فنجان قهوه را كه از اول گرفته بود، اندكي سركشيد و به من خيره شد. من چيزي نگفتم. آخر! در اين گونه لحظات كه ناگهان كسي اين قدر غليظ به من نگاه كند، تنها كاري كه از دستم مي‌آيد، لبخند است. يك لبخند كوتاه، بي معنا و سرد. گفت: خب؟ خودم را از روي صندلي كمي جمع كردم و با...
ادامه داستان را اینجا بخوانید
© 2012-2024 Dr. Sayed Asef Hossaini - All rights reserved

  Impressum  |  Privacy Policy

Dr. Asef Hossaini Official Website

Main Menu

  • Dr. Asef Hossaini
  • کتاب - ‌Books
  • مصاحبه‌ها - Interviews
  • کافه ادبیات - Literature
    • نقد و نظر - Reviews
    • شعر تازه - poetry
    • english poetry
    • داستانک - story
  • مقالات - Articles
  • English Articles
  • هنر - Art
  • رسانه - Media
  • من - CV
  • تماس - Contact